loading...
○○○☺وبلاگ یک بچه ی خوب ☺○○○
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
چه خوب 1 185 nefrin1st
Adamin بازدید : 151 چهارشنبه 18 آبان 1390 نظرات (1)

☻☺سیلام خدمت همگی☺☻

{#66}امروزم اومدم تا براتون بگم تو کلاس ما یعنی کلاس شگفت انگیز چه خبر 

بود

وای از امروز هوا سرد بود یخ زدیم سر کلاس  

خب بیان براتون بگم چیطوری بود امروز امروز راستش روز یاد جالیبی نبود 

زنگ اول که زبان فارسی داشتیم معلممون دیر اومده بود بعضی ها خوابیدن بد که اومد اومد قواعد رو گفت و رفت زنگ دوم معلمون پدرش 7 روز فوت کرده {#14}

صورتش رو صاف کرده بود اومده بود گفتم آقا تسلیت میگم حسابی خجالت کشید {#1}

بعد اینطوری دیگه هیی نشد 

زنگ وم که چشتون روز بد نبینه با معلمه کل کل کردیم و آخر 7 نفر از بچه های کلاس رو انداخت بیرون 

اینطوری شد که امتحان داشت میگرفت از 3  نمره 

اولم دانش آموزای تنبل رو میبرد پای تخته و ازشون میپرسید {#103}

بعد گفت من برم (منم جز اون شیطونه حساب کرد که کلاس رو بهم میریزه )گفت بیا ازت بپرسم یک صفر بزارم حال کنی{#18}

گفتم چشم آقا الان میام وای وای وای خدا رو شکر از 3 نمره 3 شدم بعد معلمه فکش افتاده بود {#13}

خلاصه نمره کامل رو گرفتم بد گفتم آقا خوب بود ؟؟ هیچی نگفت بعد یکی از بچه های کلاس گفت آقا برو تو خماریش{#64}

بعد بچه های کلاس  یکم شیطونی کردن آقا اشتباهی بغلی منو که هم کلاسی 4 ساله ام هست انداخت بیرون {#97}

اخه بد بخت کاری نکرده بود به آقا گفتم آقاا کاری نکرده براچی اینو مندازی بیرون ؟ گفت تو ساکت که شانس اوردی {#103}

بعد اون رفت دم دفتر بعد یکی از بچه ها رفته بود بیرون گفت دلاوری برو دفتر شاهدش تویی

به معلم گفتم آقا چشام میسوزه بزر برم 

معلمه فهمید نذاشت برم از طرفی دوستم دوستم منتظرم بود تو دفتر به یکی از بچه ها گفتم یه دستمال بده بد رفتم پیش معلم گفتم آقا بینی ام خونی شد خورده به میز {#18}

گفت برو برو برو دیگه هم نیا سر کلاس گفتم آقا میرم الان میام {#94}

بعد خلاصه رفتم دم دفتر گفتم آقا مدیر این معلمه لج کرده هر روز 7 نفر اینا رو میندازه بیرون اینم دیروز بهش نمرهکم داده اعتراض کرده الانم انداختش بیرون 

 بعد مدیر گفت باشه بررسی میکنم گفتم آقا فقط زود تر {#1}

بعد با همین رفیقم رفتیم تو کلاس معلمه گفت برای چی اینو با خودت اودی اصلا مگه نگفتم خودتم دیگه نیا ؟؟

گفتم آقا یه غلظی کرد شما هم ببخش دیگه 

گفت نه گفتم باهش اصلا هردمون میریم بیرون بعد شانس ا زنگ خورد گفتم آقا بفرمایید {#99}

بعد با همین هم کلاسیم رفتیم تو حیاط {#29}

بعد زنگ 4 که ریاضی بود چیز خاصی نشد فقط یکم باهاشوخی کردم که جنبه اش رو هم داره

بعد دیگه تموم شد رفتیم خونه 

خب دیگه برای امروز کافیه خبار فرد رو براتون باز میزارم 

با تشکر وب نویس کلاس شگفت انگیز 

کلاس شگفت انگیزه :D


 

Adamin بازدید : 215 سه شنبه 17 آبان 1390 نظرات (1)

☻☺سیلام خدمت همگی☺☻

{#66}امروزم اومدم تا براتون بگم تو کلاس ما یعنی کلاس شگفت انگیز چه خبر بود  

امروز صبح که مشهد برف اومده بود زمین یکم یخ زده بود ( وای وای وای ) من که یکم دیر رسیدم مدرسه اما شانس اورم کسی منو ندید  هوا سرد بود دیگه همه رفته بودن داخل

رفتم تو کلاس دیدم بعضی از بچه ها خوابن گفتم آروم برم سر میز بچه ها رو از خواب بیدار نکنم {#94}

با بچه های دیگه شروع کردیم به حرف زدن گفتم بچه ها امروز برنامه چیه ؟؟نمی خوای سر به سر معلم اینا بزاریم بخندیم {#1}

گفتن معلم ادبیات که بیاد می خوایم بترکنیم  گفتم رو منم حساب باز کنید  معلم ادبیات اومد سر کلاس همه صلوات فرستادن نشتن  یکی از بچه ها گفت آقا من شعر رستم و  سهراب رو بخونم ؟

معلم گفت چند دقیقه صبر کن الان 

اومد بخونه (اینم از اون  دلقک های کلاس) شعر رو با لهجه مشهدی غلیظ خوند  کلاس منفجر شده بود {#18}

بعد معلم گفت مبصر اینو ببر تحویل دفتر بده منم گفتم چشم اومدم پیش معلم گفتم آقا اجازه هست گفت آره به پسره گفتم بیا بریم عمه ننه بریم  که یه پدرپدر پدر پدر سوخته ایی ازت در بیارم که ببینی {#103}

خودم خندم گرفته بود بچه ها که مرده بودن خلاصه دلم نیومد ببرمش دفتر رفتیم تو حیاط گفتم آماده باش چند تا بزنم در گوشت بعد باید فیلم بازی کنی گفت باشه منم با اجازه یکی زدم در گوشش {#18}

بعد گفتم دیگه همین بسه {#18} گفت نه جون مادرت بیا یکی دیگه بزن گفتم نه همین بسه 

بعد رفتیم تو کلاس معلم گفت چی شد گفتم آقا ناظم تا فهمید بی انظباتی کرده یکی زد در گوشش براش منفی ام زد گفت بره کلاس  معلم گفت خب برو بشین ساکت باشی بعد دیگه خلاصه نفهمید این زنگ با خوبی و خوشی تموم شد  آخیش این زنگ رو با خیال راحت تموم کردیم {#63}

بعد که زنگ خورد کلاس منفجر شد از خنده وقتی فمیدن همش فیلم بوده 

بعد یکی دیونه شد داشت  اینطوری میکرد {#67} اونی که زدم در گوشش  افتاد دنبالم مثل این {#85} بعد منم فرار کردم گفتم بیا اوخوبی کن گفتم

خلاصه  اینطوری دو زنگ بعدی با یک معلم بودیم و زیاد خبری نبود فقط بی چارش کردن چون همه باهاش لجن 

خب دیگه برای امروز کافیه خبار فرد رو براتون باز میزارم 

با تشکر وب نویس کلاس شگفت انگیز 

کلاس شگفت انگیزه :D

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 5
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 25
  • بازدید ماه : 67
  • بازدید سال : 444
  • بازدید کلی : 4,887